گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
سفرنامه شاردن
جلد سوم
فصل پانزدهم پزشكي‌




در ايران پزشكان را حكيم مي‌نامند، و شايد اين لفظ از كلمه عبري (Hakaym( كه به معني نگهبان زندگي است گرفته شده باشد. پزشكان از زمانهاي بسيار دور همواره مورد احترام جامعه بوده‌اند، و هنر طبابت پيوسته كاري ارجمند بوده است. اين نكته نيز درخور گفتن است كه خاستگاه فن طبابت مشرق زمين بوده، و كهن‌ترين و نامورترين پزشكان زمانهاي قديم از اين اقليم برخاسته‌اند. زيرا افزون بر دلايل ديگر، نام بيشتر داروهاي طبي قديم و اصطلاحات آن عربي است. امّا بي‌گمان در زمان حاضر در سراسر مشرق زمين هيچ كشوري نيست كه در هنر و فن پزشكي مانند ايران پيش رفته باشد، و پزشكانش بسيار باشند. مردم ايران گاهي به مناسبت در محاورات خود مي‌گويند: پزشكان اخترگران را مي‌بلعند، و اين اشارتي است كه اين دو گروه در اجتماع از مزاياي مادّي و معنوي بسيار برخوردارند. پادشاه همواره در دربار خود چندين پزشك نامور نگهداري مي‌كند، و هر سال افزون بر دو ميليون و پانصد هزار ليور به آنان حقوق مي‌دهد و اين مبلغ جز از صلات و جوايز و هزينه مأموريتهاي آنهاست.
ايرانيان پزشكان و اخترگران را از لحاظ شأن و مقام اجتماعي در يك رديف به شمار مي‌آورند، و هنر آنها را چنان وابسته به هم مي‌دانند كه در نظرشان پزشكي و اخترگري مكمّل يكديگر است. زيرا ايرانيان بر اطلاق به ستاره‌شناسي بيش از آنچه در تصور آيد اعتقاد دارند. از اين رو پيش از آن كه يقين نكنند ساعت براي انجام كردن كار مورد نظرشان سعد است هرگز بدان نمي‌پردازند، في المثل اگر بيمار شده باشند تا اخترگر به ايشان نگويد ساعت براي خوردن دوا، يا خون گرفتن سعد است، ناشدني
ص: 1120
است دوايي كه پزشك مصرف كردن آن را واجب شمرده بخورند. بسا اتفاق مي‌افتد كه در مورد خوردن يا نخوردن دوا بر سر تعيين وقت ميان پزشك و منجم خلاف مي‌افتد، و مريض مردّد و سرگردان مي‌ماند. اما اگر شخصيّت بزرگي بميرد وضع به گونه ديگر است؛ زيرا ستاره شناس دعوي آن مي‌كند كه بر اثر عدم تشخيص طبيب، و ناموافق بودن دواهاي وي، شخصيّت ممتاز جان سپرده، و پزشك جواب مي‌دهد چون ستاره‌شناس به بهانه نحس بودن ساعت اجازه نداده كه مريض در وقت معين دوايش را بخورد، درگذشته است. و ستاره‌گران در اين مورد به طنز و مزاح مي‌گويند:
وضع و حال ما به هنگام بروز اين پيشامدهاي ناگوار و شوم بسيار پيچيده‌تر و ناراحت كننده‌تر از حال پزشكان است، زيرا اگر ما در تشخيص سعد و نحس ساعت دچار اشتباه شويم، آسمان گناه ما را آشكار مي‌كند؛ اما اگر طبيب در تشخيص بيماري و انتخاب دوا خطا كند، خاك اشتباه و جرمشان را مي‌پوشاند، يعني پس از اين كه مرده را به خاك سپردند، مرگش فراموش مي‌شود.
ايرانيان هم مانند ديگر ملتها درباره پزشكان داستانهاي كوتاهي پرداخته‌اند، و به ياد و بر زبان دارند، و من يكي از آنها را مي‌نويسم: بيشتر گورستانهاي ايران بيرون شهرها و شهركها و ديه‌هاست اما در بعضي شهرها، مخصوصا در اصفهان در داخل شهر محلهايي به گورستان اختصاص يافته است. يكي از طبيبان هر وقت از گورستان محله‌اي كه در آن خانه داشت مي‌گذشت، سر و صورتش را با دستمالش مي‌پوشاند. روزي كسي علت آن را از او پرسيد. طبيب جواب داد: من خوب مي‌دانم چه بسيار از اين اسيران خاك بر اثر خوردن دواهايي كه من تجويز كرده‌ام جان سپرده‌اند، و اكنون مي‌ترسم اگر رويم را نپوشانم يكي از آنان مرا بشناسد و به جمع خودشان بكشاند.
باري، با اين كه دانش پزشكي به ويژه حفظ الصحه در ايران اعتبار بسيار دارد و پزشكان بسيار محترمند آموختن علم طب آسان نيست زيرا پزشكان و علماي علم حقوق نه تنها تدريس عمومي ندارند، بل كه اصولا آسان آسان معلومات خود را به ديگران نمي‌آموزند. در بيشتر كشورهاي مشرق زمين نيز رسم بر همين جاري است.
من در اين مقال علم حقوق و پزشكي را كه از نظري طالع خوشي ندارند به هم پيوند داده‌ام. اما دانشمندان مشرق زمين همه علوم را وابسته به اين دو علم مي‌دانند. بزرگان دين بر اين اعتقادند كه مجموع علوم از دو قسم: علم الابدان و علم الاديان بيرون
ص: 1121
نيست. «1»
پزشكان ايران بيماري بيماران را از طريق امتحان نبض و ديدن ادرار آنان تشخيص مي‌دهند، امّا معاينه بيماران زن جايز نيست، زيرا مردان ايران بر خود نمي‌پسندند كه زنانشان به هر علت كه باشد در حضور نامحرمان ظاهر شوند، و هر زمان بسيار لازم آيد كه پزشكي نبض زني را معاينه كند بيمار در پس پرده مي‌نشيند، به دستش پارچه نازك و ظريفي مي‌پيچد و آن گاه به طبيب اجازه مي‌دهد نبضش را امتحان كند.
پزشكان ايران هر وقت واجب باشد براي درمان كردن بيمار همان سان كه معمول طبيبان ماست جلسه مشورت تشكيل مي‌دهند؛ اما بر خلاف پزشكان ما فصد كردن را به ندرت تجويز مي‌كنند. تب را كه شايع‌ترين بيماريهاي ايران است با خوراندن جوشانده تخم بعضي از گياهان طبي مداوا مي‌كنند، و به مريض دستور مي‌دهند كه بامداد چهار يا پنج استكان از آن جوشانده بخورد، و پس از قطع شدن تب با خوراندن، برخي ادويه يا جوشانده‌هاي مقوّي وي را تقويت مي‌كنند.
پزشكان ايراني با اين كه از فوائد تنقيه در مداواي برخي بيماريها آگاهند و در كتب طبّي آنان نيز به اين موضوع اشاره شده هرگز بيماران را به انجام دادن عمل تنقيه توصيه و وادار نمي‌كنند، و اين عمل در هيچيك از نقاط ايران معمول نيست، و به اعتقاد من خودداري از اين كار معلول دقت خاصي است كه ايرانيان و بتخصيص زنان، در پوشاندن بعضي از اجزاء بدن خود دارند و بر اثر شرم و آزرم فراوان به اكراه رضا مي‌شوند كه بعضي از قسمتهاي بدنشان عريان گردد، حتي در گرمابه برهنه نمي‌شوند و مرد و زن بدون جامه به بستر خواب نمي‌روند.
چيزي كه اگر خود آن را نديده بودم هرگز باور نمي‌كردم قول و اطميناني است كه طبيبان در مورد شفا يافتن بيمار به او مي‌دهند، حتي بيماراني را كه اميد شفا يافتنشان بسيار كم است؛ و قريب به احتضارند اطمينان مي‌دهند كه به زودي بهبود مي‌يابند، و به بيمار نزديك به مرگ مي‌گويند: هيچ خطري تندرستي شما را تهديد نمي‌كند، دو سه روز ديگر به يقين شفا مي‌يابيد؛ دوايي كه به شما داده‌ام آن قدر مؤثر است كه در ظرف فردا و پس فردا بستر بيماري را ترك مي‌كنيد، و به كارهاي عادي
______________________________
(1)-

پيغمبر فرمود علم علمان‌علم الابدان و علم الاديان

(نظامي)
ص: 1122
خود مي‌پردازيد.
من خود هنگامي كه در كرمان بودم متوجه اين نكته شدم. در آن جا به تب سختي گرفتار شدم، و پس از تحمّل شش روز دردمندي خود را به پزشكي رساندم.
حالم چنان بد شده بود كه اميدي به زنده ماندن نداشتم وقتي طبيب دستم را براي معاينه و علاج كردن گرفت و نبضم را امتحان كرد گفت: هيچ ناراحت و نگران مباش، بيماريت شديد نيست؛ دو ساعت بعد از آن كه دوا خوردي تبت قطع مي‌شود.
يك جراح فرانسوي كه همراهم بود وقتي حرفهاي اميد بخش طبيب را شنيد به من گفت: اين مرد ديوانه است؛ اما چنان كه در يكي از فصول آينده كتابم شرح خواهم داد وعده پزشك موصوف كاملا راست از كار درآمد، و توانست پس از مدتي كوتاه تبم را قطع كند، و سلامتم را باز گرداند.
طبابت در ايران به روش جالينوس، و به اقتضاي موقع طبيعي در هر قسمت كشور به روشي خاص عمل مي‌شود. اين طبيب را كه ما گالين( Galien )مي‌ناميم جالينوس مي‌خوانند، و درباره وي حكايات و افسانه‌هايي پرداخته‌اند، از جمله با اين كه وي صد و شصت سال بعد از حضرت مسيح مي‌زيسته معاصر مسيح مي‌دانند و مي‌گويند ميان اين دو رابطه دوستي صميمانه‌اي برقرار بوده است؛ و شايد اين افسانه‌پردازيها از تفكرات علماي اسلامي سرچشمه گرفته باشد كه بر اين اعتقادند هر وقت خداوند پيغمبري را براي ارشاد و راهنمايي مردمان مبعوث مي‌فرمود به آنان آن قدرت و توانايي مي‌داد كه آنچه را در آن هنگام ميان مردمان معمول بود و به زحمت انجام مي‌كردند خوب‌تر و زودتر انجام بدهند تا همان به جاي معجزه‌شان باشد مثلا مي‌گويند حضرت موسي زماني به پيغمبري مبعوث شد كه ميان قوم بني اسراييل طلسم و سحر و جادو رواج بسيار داشت، و خداوند به حضرت موسي نيروي خارق العاده‌اي كرامت كرد كه جادوگريش بسيار بار شگفت‌انگيزتر از جادوگريهاي اهل اين صنعت در آن هنگام بود. همچنين دوران تازه جواني حضرت عيسي مقارن با زماني بود كه پزشكان مانند جالينوس در معالجت بيماران اعجاز مي‌كردند. از اين رو خداوند به پيغمبر خود عيسي آن مايه حذاقت عنايت فرمود كه بيماران را در دم درمان مي‌كرد.
افسانه‌هاي مسلمانان مشعر بر آنست كه وقتي جالينوس آوازه اعجاز حضرت عيسي را در معالجت بيماران شنيد به خود گفت: اين صنعتگري از طبيبان برنمي‌آيد، بي‌گمان او پيغمبر است و اين خيال چندان در ضميرش نيرو گرفت كه نامه‌اي بدين
ص: 1123
مضمون به عيسي نوشت، و با برادرزاده‌اش به خدمت وي فرستاد: من جالينوس پير و ناتوان پزشك تن‌ها، اين نامه را براي شما طبيب جسم‌ها و روانها مي‌فرستم و مي‌گويم آوازه صنعتگري و اعجاز شما در معالجت بيماران شادي و شوقي وصف ناپذير در وجودم برانگيخته، و چون خود به سبب سالخوردگي و فروماندگي از تشرف به حضور شما محرومم برادرزاده‌ام را به خدمت فرستادم تا آنچه صلاح من و خلق جهان در آن است به او بياموزيد.
و اين افسانه حاكي است كه فيليپ مقدس يكي از حواريون حضرت عيسي همين برادرزاده جالينوس بود كه پس از فرا گرفتن تعليمات لازم بدان مقام بلند پيوست.
در نظر ايرانيان هرمس (Hermes( كه او را ارموس( Ormous )مي‌نامند، و ابو علي سينا بزرگ‌ترين پزشكان جهانند، و ابن رشد را به سبب اين كه در اسپانيا، در سرزميني بسيار دور از كشورشان مي‌زيسته درست نمي‌شناسند، و از مقام والاي اين طبيب بزرگ كه در اواخر قرن ششم زندگي مي‌كرده آگاهي زياد ندارند.
معتبرترين و مفصل‌ترين و قديم‌ترين كتاب طبّي ايرانيان ذخيره خوارزمشاهي است كه به نام خوارزمشاه اميري كه بر سرزميني واقع در شمال شرقي ايران امارت داشته، در حدود پانصد سال پيش نوشته شده است.
در ايران هيچ نوع جرّاحي معمول نيست، و پزشكان ايراني به اين هنر هيچ آشنايي ندارند، و جراحي محدود به عمل فصد است كه وسيله دلاكان معمولي انجام مي‌پذيرد. يكي از علل عدم آشنايي پزشكان ايراني به جراحي اينست كه بر خلاف كشورهاي اروپايي در ايران جنگ و ستيز كمتر اتفاق مي‌افتد، و اگر هم جنگي روي دهد بيشتر سلاح سرد به كار مي‌برند، بنابراين احتياج مبرم به عمل جرّاحي ندارند. دو ديگر اين كه چون هواي ايران بر خلاف هواي اروپا گرم و خشك است به ندرت مردم دچار تورّم ناشي از فساد اخلاط و ترشح نسوج و بيماريهايي از اين گونه مي‌شوند، و اگر چنين مواردي پيش آيد با داغ كردن علاج مي‌كنند. سه ديگر اين كه هواي ايران چنان صاف و پاكيزه است كه بسياري از زخمها خود به خود، و بدون به كار بردن هيچ وسيله بهبود مي‌يابند؛ و من بر اين اعتقادم كه در سراسر مشرق زمين هيچ پزشك نيست كه نحوه عمل جرّاحي را ديده باشد. همچنين عمل تشريح روي بدن گرم ميسّر نيست، زيرا جسد مردگان بر اثر حرارت هوا كه در بيشتر نقاط ايران حكمفرماست در مدتي نه
ص: 1124
بسيار دراز متورم و متعفن مي‌شود. با وجود اين من در دست برخي از پزشكان خاص شاه كتابهايي در علم تشريح ديده‌ام، اما تصاوير اين كتابها كه زياد هم بود آن قدر بد نقاشي شده بود كه هيچ فايدتي از آنها حاصل نمي‌شد. پزشكان به من گفتند بيشتر اين كتابها در زمان قديم نوشته شده است. همچنين در دست بعضي از پزشكان مجموعه‌اي از گياهان طبّي خشك شده ديدم كه آنها را به گاه تعليم به شاگردانشان نشان مي‌دادند، و همه طبيبان از اين مجموعه‌ها دارند.
برخي از پزشكان به چگونگي گردش خون در بدن آگاهند. آنان به من گفتند كه پزشكان قديم ايران از دير زمان به اين حقيقت آگاه بوده‌اند. و من هنوز درنيافته‌ام گفته ايشان توام با حقيقت است يا تنها جنبه تفاخر دارد. آنچه مرا به عدم قبول دعوي اين دسته از پزشكان مفاخره‌جو برمي‌انگيزد اين است كه در همه رساله‌هاي فقهي ايشان ديده‌ام كه حيوانات به دو دسته حلال و حرام، يا آنها كه داراي دستگاه كامل گردش خون هستند، و آنها كه چنين دستگاه ندارند، تقسيم، و از هم جدا شده‌اند.
پزشكان ايراني طبابت و دوا فروشي باهم مي‌كنند. هر يك آنان نزديك خانه خود دكان كوچكي دارد كه به نسبت كمي يا زيادي بيماران و مراجعه كنندگان بيشتر يا برخي از ساعات روز را در آن جا حضور دارند. شريك يا شاگرد هم دارند.
مريض‌داران بيمار را بر اسبي سوار مي‌كنند، و در حالي كه كسي پشت سر بيمار بر اسب سوار است و بازوان وي را نگاه مي‌دارد پيش طبيب مي‌آورد. براي اين كه بيماران شناخته شوند معمولا يك طرف پارچه كتان سفيد و نسبة بلندي را به گردنش مي‌آويزند، و سر ديگر پارچه را پس از گذراندن از روي شكم به كمربندش مربوط مي‌كنند. كشتگران و آبياران و ديگر كسان هم طبقه آنان اگر اسب نداشته باشند بيمار خود را همين گونه كه به شرح آمد بر خر سوار مي‌كنند، و نزد طبيب مي‌برند.
هر روز عده زيادي از بيماران كه حال بعضي از آنان وخيم است به اميد شفايابي نزد طبيب مي‌آيند و هر يك شيشه‌اي محتوي پيشاب خود مي‌آورد. پزشك بي‌آن كه از جايي كه نشسته بجنبد نخست شيشه ادرار را مي‌گيرد، سپس به زبان بيمار مي‌نگرد. آن گاه از جاي خويش برمي‌خيزد، نبض مريض را مي‌گيرد، و عدّه ضربان قلبش را مي‌شمارد، و بعد از اين كه موجبات بيمار شدنش را پرسيد، و اعضاي دردمندش را شناخت بر پاره كاغذي چهار گوشه به طول تقريبي سه انگشت نسخه مي‌نويسد و به شريك يا شاگرد خود مي‌دهد و او دواها را مطابق دستور جدا از هم
ص: 1125
در پاره كاغذهايي كه به صورت قيف لوله شده مي‌ريزد، و مي‌گويد فلان قدر از اين دوا بده. هنگامي كه دواها را وزن مي‌كنند طبيب روي پاره كاغذي طرز استفاده و مصرف دواها را مي‌نويسد، به بيمار مي‌دهد، و در حقش بدين عبارت دعا مي‌كند:
خدا شفا مي‌دهد.
بيمار گاهي به هنگام رفتن پنج يا شش شاهي حق معاينه به پزشك مي‌دهد، اما اگر ندهد طبيب از او طلب نمي‌كند، زيرا حقّ معاينه‌اش را قبلا روي قيمت دواها كشيده است. گفتني است دواهايي كه پزشكان ايران تجويز مي‌كنند مانند دواهاي اروپاييان ساخته و آماده مصرف نيست، بل كه بايد آنها را درست كنند.
برخي از بيمارداران پزشك را براي معاينه و معالجه مريض خود به خانه دعوت مي‌كنند، در اين صورت بايد براي حق القدم بار اول طبيبان طراز اول ده شاهي كه معادل چهل و پنج سوي ماست بپردازند، و براي نوبتهاي بعد نصف اين مبلغ را مي‌دهند. بهاي گرانبهاترين دواهايي كه در خانه‌ها تهيه مي‌شود از شش يا هفت سو درنمي‌گذرد، و قيمت دواهاي عادي بيش از هجده دينار نيست.
پزشكان ايراني هنر خود را در معالجت بيماران بدين گونه اعمال مي‌كنند، و چون هواي آن كشور گرم و خشك است نتيجه مي‌گيرند؛ چنان كه مي‌توان باور كرد عامل خشكي و پاكي هوا در معالجت بيماران بيش از حذاقت پزشكان اثر دارد. امّا در مملكتي كه هوايش مانند كشور ما مرطوب و بد است طبابت بدين گونه ثمر بخش نيست.
تا يادم نرفته بگويم پزشكاني كه شاگرد كار آموز دارند نسخه را پيش از آن كه براي آماده كردن دارو به مسؤول مربوط بسپارند، به كار آموز مي‌دهند تا او بخواند و طرز نوشتن نسخه و دستور پرهيز را فرا گيرد.
ايرانيان بسيار بار كمتر از اروپاييان فصد مي‌كنند، اما اگر موردي پيش آيد مثلا در خود احساس خارش، گرفتگي، سنگيني، ناشكفتگي و امثال آن كنند بدون مشورت و كسب اجازه طبيب، بي‌توجه به شرايط و لوازم به عمل فصد مبادرت مي‌ورزند. من صدها بل هزاران بار كساني را ديده‌ام كه پاي ديوار كوچه فصد مي‌كرده‌اند. دلاكها تنها خبره و عامل اين كارند. آنان بيمار را پاي ديوار مي‌برند، و هر دو چنان راست روي زمين مي‌نشينند كه سنگيني بدنشان روي پاهاشان بيفتد. آن گاه دلّاك تسمه چرميني را كه هميشه براي اين كار با خود دارد به دور يكي از
ص: 1126
حجامت
بازوان بيمار مي‌پيچد، سپس بي‌آن كه بازو را مالش دهد يا وريد را بيابد نشترش را كه اندازه آن سه برابر نشترهاي ماست، و دسته‌اش به دسته كارد مي‌ماند بيرون مي‌آورد، و با ورزيدگي و اعتماد تمام رگ بيمار را مي‌شكافد و رها مي‌كند تا خون از آن خارج گردد. وقتي تشخيص داد كه خون به قدر كافي از بدن بيمار بيرون شده است تسمه را باز مي‌كند و بر مي‌دارد، سپس از گوشه نيم تنه‌اش كه با پنبه آغشته و آجيده شده كمي پنبه بيرون مي‌كشد، روي زخم مي‌نهد، و آن را با دستمالي كه بيمار به او مي‌دهد مي‌بندد؛ بدين سادگي و آساني عمل فصد را انجام مي‌دهد و دو سو مزد مي‌گيرد.
مسلمانان هم مانند جهودان خون را پليد و نجس مي‌شمارند و از كسي يا چيزي كه به خون آلوده باشد دور مي‌شوند، و آن را ناپاك مي‌دانند، و شايد به همين سبب پزشكان خون را هرگز نگه نمي‌دارند، و چگونگي آزمايش آن را براي تشخيص بيماريهاي مختلف راه نمي‌برند.
با اين كه دلاكان عمل فصد را به چابكي و مهارت تمام انجام مي‌دهند، و
ص: 1127
كشيدن دندان
هرگز ديده و شنيده نشده كه خطري براي كسي پيش آمده باشد يك روز كه مشاهده كردم با نشتر وحشت‌انگيزي قصد فصد من كرده‌اند سخت در هراس افتادم. اين نيز گفتني است كه فصّادان روزها به عمل فصد مبادرت مي‌ورزند تا رگها را بهتر ببينند.
دلّاكان در تراشيدن سر به راستي مهارت تمام دارند، و من بسياري از شاگردان دلاكان را ديده‌ام كه با اين كه بيش از ده سال نداشتند به چابكي و استادي استادان خود سر مشتريان را اصلاح مي‌كردند.
ابزار و اسباب كار سلمانيها مثل لوازم عمل فصّادان بسيار ساده است.
طشتك كوچكي دارند كه گوديش بيش از گودي كف دست نيست، در آن آب سرد مي‌ريزند، دستهاي خود را خيس مي‌كنند و مدتي به قوت سر را مالش مي‌دهند؛ سپس چنان كه پيش از اين اشاره كرده‌ام در چند لحظه سر را مي‌تراشند، صورت را هم به همين چابكي از ريش مي‌سترند، سپس ناخنها را مي‌گيرند، دستها و انگشتها را مي‌كشند تا حركت مفاصل آسان‌تر شود. آن گاه پشت و سينه و سر و گردن را مشت و مال مي‌دهند،
حكايت كرده‌اند روزي يك نفر ايراني براي اصلاح كردن پيش يك سلماني اروپايي رفت. مرد سلماني در كار خود استاد نبود. مرد ايراني از درد به خود
ص: 1128
مي‌پيچيد، و زمان به زمان سرش را به زمين نزديك‌تر مي‌كرد مگر دردش كاسته شود.
استاد سلماني به او گفت چرا اين قدر سرت را خم كردي؟ مرد ايراني به او جواب داد براي اين كه تو در كار خود چندان مهارت داري و سرم را به خوبي و راحتي اصلاح مي‌كني كه مي‌خواهم پايت را ببوسم.
با اين كه چنان كه پيش از اين ياد كردم در ايران طبيب زياد است بيمار فراوان نيست و اين موهبت مرهون هواي خشك و سالمي است كه جز در نواحي ساحلي، در ديگر مناطق اين سرزمين وجود دارد، و بدين سبب، و نيز به دليل اين كه مردم در مصرف غذا زيادروي نمي‌كنند، و آرامش روحي نيز دارند به ندرت مريض مي‌شوند.
ايرانيان با بيماري جان شكاري كه ما اروپاييان طاعون مي‌ناميم هيچ آشنايي ندارند، همچنين به بيماريهاي دردناك و جانگزاي سنگ كليه و سنگ مثانه، نقرس، سياتيك، سردرد، درددندان و امراض مشابه اينها آشنا نمي‌باشند. در ايران بيماري وحشتناك مقاربتي كه در سرزمين سرد و مرطوب اروپا چندين بيداد مي‌كند اثرات هول انگيز و بلاخيز ندارد. همچنين گرفتار بيماريهاي ريوي، سكته، صرع، آبله، نمي‌شوند. اما امراضي كه در ايران نسبة زياد شيوع مي‌يابد بادسرخ، حصبه، دل درد، سينه پهلو، و اسهال خوني است. مرض اخير را مرض تابستاني مي‌گويند، زيرا گرما و خوردن يخ زياد دو عامل اصلي ظهور اين بيماري است. ايرانيان نه تنها در تابستان يخ زياد مصرف مي‌كنند بلكه در زمستان نيز آب يخ و خرده يخ مي‌خورند.
دوم تبهايي كه يك روز در ميان يا هر دو سه روز يك بار عارض مي‌گردد و غالبا تب و لرز با هم است. ايرانيان اين نوع تب و لرز متناوب را بيماري پاييزه مي‌نامند زيرا در ايران در دو فصل تابستان و پاييز بيماريها خيلي بيشتر از زمستان و بهار ظهور مي‌كنند.
سومين گروه بيماريها كه در ايران نسبة زياد انتشار دارد استسقاء، كچلي كودكان، آبله مرغان و امثال اين بيماريهاست كه در همه فصلها ظاهر مي‌شوند، و بسا هر كس را در هر سنّ و سال كه باشد گرفتار مي‌كنند. جز اين مرضها برخي بيماريهاي محلي و بومي نيز وجود دارد كه يكي از آنها بيماري كرم ساق پاست كه در سراسر كناره‌هاي درياي خزر انتشار دارد، و مي‌توان گفت همه ساكنان سواحل اين دريا از اين مرض رنج مي‌كشند.
ص: 1129
نخستين بيماري كه دامنگير كودكان مي‌شود كچلي است كه تا دوازده سالگي از آن مصونيّت ندارند، و شايد مهم‌ترين عامل سرايت اين مرض اين است كه مردم بنا به عادت سر بچه‌هاي خود را از كودكي مي‌تراشند، و چون دلاك سر بچه‌ها را كه پوست آنها لطيف و نازك است با همان تيغ كه براي تراشيدن سر همه به كار مي‌برد مي‌تراشد و نمي‌تواند تميز باشد، لا جرم بچه‌ها به بيماري كچلي گرفتار مي‌شوند. اما بچه‌هاي ارامنه كه سرشان با قيچي اصلاح مي‌شود، نه با تيغهاي همگاني، از اين بيماري در امانند. از روي ديگر چون كچلي عموميت دارد هيچ كچل از ابتلاي به اين بيماري خجالت نمي‌كشد. همچنين چون هواي ايران خشك است هم زخم سرشان متعفن نمي‌شود، و هم كچلي‌شان زودتر بهبود مي‌يابد.
براي معالجه اين بيماري شبكلاهي اندوده به قير كه مانند عرقچين بر سر گذاشته و برداشته مي‌شود بر سر مي‌گذارند در موقع برگرفتن عرقچين قير اندوده به آن موها و زخمها را از ريشه برمي‌كند، و بدين سان پس از تكرار اين عمل موي تازه بر سر بيمار مي‌رويد، اما وقتي زخمها بهبود يافت غالبا لكه‌هاي سفيدي روي سرشان نمايان مي‌گردد.
تب غالبا بر اثر سوء تغذيه و مصرف نامتعادل و بيش از اندازه ميوه عارض مي‌شود، و چون در فصل پاييز انواع ميوه بيش از فصلهاي ديگر وجود دارد شيوع تب در اين فصل بيشتر است. اما بيماري مهلك استسقاء بر اثر مصرف بي‌رويه داروها و غذاهاي مبرّد بر انسان مستولي مي‌گردد؛ و بيماري شرم آور و خانمان سوز سيفليس چنان ميان جامعه ايرانيان منتشر شده كه نيمي از مردم بدان گرفتار آمده‌اند. اين مرض زشت و ساري بر اثر همخوابگي و خفت و خيز با زنان روسپي كه به تقريب همه بدان گرفتارند عارض مي‌گردد. همچنين همنشيني و هم كاسه شدن و هم پياله بودن با مبتلايان، و شستشو در حمامهاي عمومي از جمله عوامل مؤثر نشر اين بيماري رسوا كننده مي‌باشد. چون اين بيماري به سرعت و با تماس اندك از بيماران به افراد سالم منتقل مي‌گردد، و همه اجزاي بدن بر اثر خشكي هوا آمادگي پذيرش اين مرض شوم را دارد بسا اتفاق مي‌افتد كه معاشرتهاي ساده خانوادگي با يكي از مبتلايان همه را بدين بيماري گرفتار كند.
چنان كه پيش از اين ياد كردم نيمي از افراد جامعه ايراني بدين مرض دچارند از اين رو هيچ كس از ابتلاي به آن شرمزده نيست، و همان سان كه تبداران بي
ص: 1130
رو دربايستي و بدون شرمندگي اظهار مي‌دارند كه تب كرده‌اند مبتلايان به سيفليس نيز مي‌گويند كه سيفليس گرفته‌اند. شگفت اين كه بسياري از نوباوگان هشت و ده ساله از ابتلا و گزند اين بيماري شوم در امان نمانده‌اند، و اگر خشكي و پاكيزگي هواي ايران از آنچه هست اندكي كمتر بود بتحقيق هيچ كس از آسيب و رنج‌مندي اين بيماري گران گزند نمي‌رست.
ايرانيان بر اين باورند كه وجود درختان چنار آنان را از مبتلا شدن به بيماري كشنده طاعون مصون مي‌دارد. براي من حكايت كرده‌اند كه خليفه سلطان صدراعظم شاه صفي اول بارها به شاه گفته است از وقتي به دستور پدر تاجدار او در اصفهان و آباديهاي پيوسته به آن درختان چنار بسيار نشانده‌اند پايتخت از بيماري خطرمند طاعون مصون مانده است.
بيماريهاي مهمّ ايرانيان همين‌هاست كه گفته شد، و از بسيار بيماريهاي ديگر كه در مغرب زمين وجود دارد در اين سرزمين نشاني نيست، و اين توفيق و موهبت در نتيجه خشكي و لطافت هوا و قناعت همه مردمان در مصرف غذاست كه تأثير مهم دارد. زيرا مردم ايران نوشابه‌اي جز آب پاك و صاف نمي‌آشامند. كم مي‌خورند و غذاشان خيلي متنوع نيست. از جمله دلايلي كه كم خوري و سادگي غذا در تندرستي ايرانيان اثر فراوان دارد يكي اين است كه مسلمانان ايران به بيماري سنگ كليه گرفتار نمي‌شوند، و حال اين كه اين بيماري كه سخت آرام سوز و آزار دهنده است ميان ارامنه ايران نسبة زياد است، و مي‌توان آن را نتيجه آشاميدن شراب انگاشت. با اين كه شرابي كه ارامنه ايران درست مي‌كنند و مي‌نوشند بهترين شرابهاست و عوارضش اندك مي‌باشد باري چنين زيانها به دنبال دارد.
پيش از اين به مناسبت اشاره كردم كه ميان مردم ايران افراد ناقص عضو بسيار نيست زيرا ايرانيان بر اطلاق مردماني سازگارند و با هم نمي‌جنگند، همچنين چندان كه بتوانند خود را در معرض حمله و ضربت دشمن قرار نمي‌دهند.
اكنون نوبت آن است به شرح داروهايي كه در ايران براي مداوا از آنها استفاده مي‌كنند بپردازم. عده اين دواها زياد نيست، اما در معالجت تأثير فراوان دارند. بيشتر اين دواها شيره يا تخم گياهاني مي‌باشند كه خاصيت طبي دارند و سردند. يكي از آنها شيرخشت سفيد يا زرد مي‌باشد كه بهترين آنها شيرخشت نيشابوري است. نوع ديگر شيرخشتي است كه در اصفهان به دست مي‌آيد. داروگران
ص: 1131
به آن گزانگبين «1» مي‌گويند. اين ماده از عسل و شيره ني شكر نرم‌تر و ملايم‌تر است، و در طبابت زياد به كار مي‌رود. گزانگبين در فصلهاي بهار و تابستان روي برگهاي يك نوع درخت مي‌تراود، و همانند پوست نازكي گسترده مي‌شود و نيمه منعقد مي‌گردد.
مرمكي در سرزمين پارس، خشخاش در بيشتر مناطق ايران، از جمله در حوالي اصفهان، و فلوس و سنا در ايالت خراسان به دست مي‌آيد. ريوند نيز در ايران مي‌رويد، اما بيشتر از سرزمينهاي همسايه مخصوصا از تاتارستان صغير مي‌آورند. كچوله كه به اعتقاد برخي براي همه حيوانات زهري خطرمند است در بيماريهاي سخت به كار مي‌رود، در بسياري از نقاط ايران به دست مي‌آيد امّا چون زهرناك است در مصرف آن اندازه نگه مي‌دارند. اما شيرين بيان و شنبليله همان سان كه به صورت علف در اروپا مي‌رويد در كوهستانهاي ايران نمو مي‌كند.
همچنين ايرانيان از قلياي گياهي، نشادر، زرنيخ و بعضي از موادّ مشابه آنها سود مي‌جويند؛ و براي درمان شكستگيها و ضرب خوردگيها، و در رفتگيها و مداواي خنازير از موميايي استفاده زياد مي‌كنند. و بر اين اعتقادند كه موميايي در درمان كردن اين عوارض تأثيري شگفت‌انگيز دارد.
اين جمله نام برخي از موادي بود كه ايرانيان دواهاي طبّي خود را از آنها تركيب مي‌كنند؛ افزون بر اينها براي درمان بيماريهاي قلبي و تقويت آن از بعضي ادويه به مقدار نسبة زياد سود مي‌جويند. ادويه مورد نظر از اجناس مشابه آنها كه در كشورهاي ديگر به دست مي‌آيد بسي بهتر است. چون بعضي از اجزاي متشكله اين داروها را كه مرواريد و پادزهر است خود دارند، و برخي ديگر را از جمله ياقوت و عنبر اشهب، از خارج وارد مي‌كنند.
چنان كه پيش از اين به مناسبت ياد شد پادزهر ايران بهترين انواع آنست، و از پادزهر هندي بسي بهتر و اثربخش‌تر مي‌باشد. همچندان كه در ايران معادن فلزّات متعدّد فراوان است چشمه‌هاي آب گرم معدني بسيار مي‌باشد؛ اما هرگز از اين آبها چنانكه سزاست ياد و استفاده نمي‌شود، گويا بر اطلاق وجود خارجي ندارد. طبيبان ايراني كه در طبابت از جالينوس و ابن سينا پيروي مي‌كنند نه در بند كشف داروها و چيزهاي تازه‌اند، و نه مي‌انديشند كه در دنياي ديگران چه مي‌گذرد و هرگز در بند
______________________________
(1)- در متن فرانسوي سكنجبين است.
ص: 1132
شناختن فوايد آبهاي معدني برنمي‌آيند و بدانها نمي‌پردازند. شايد هم خشكي و پاكيزگي هوا آنان را از توجه به چشمه‌هاي آب گرم و فوايد بي‌شمار آن بي‌نياز مي‌كند.
من از اين گونه چشمه‌هاي آب گرم در گرجستان و پارت و باكتريان و عراق عجم و دوازده فرسنگي اصفهان بسيار ديده‌ام، در آب معدني نزديك اصفهان دو خاصيت عجيب وجود دارد، نخست اين كه گل آن چنان است كه اگر بر روي زبان بگذارند مي‌چسبد و آن را مي‌سوزاند. دو ديگر اينكه در اين چشمه‌هاي آب گرم چندان مار زياد است كه هيچ كس جرئت نزديك شدن به آنها را ندارد.
باري، به هر علت كه باشد ايرانيان بر خلاف ما كه از دواهاي قي‌آور مانند آنتي مون (Antimoine( و نظاير آن به هنگام لازم استفاده مي‌كنيم هرگز دواهاي شيميايي به كار نمي‌برند.
پزشكان ايراني بر حسب نوع بيماري بيماران، و بنا به اقتضاي وضع و حالت مريضان خود دواهاي متفاوت تجويز مي‌كنند. مثلا براي افزايش اخلاط يا تصفيه آنها از جوشانده تخم ريز يا درشت گياهاني كه خاصيت تب بر دارند، و قلب و سينه را نيز تقويت مي‌كنند سود مي‌جويند. معمولا وزن اجزاء يك دوا به پنجاه مثقال كه تقريبا معادل نيم ليور است، مي‌باشد. از اين مجموع جوشانده‌اي به وزن سه ليور درست، و بيمار را به خوردن آن ناچار مي‌كنند، و دور نيست كه كلمه چولپ (Julep( فرانسوي از لفظ جوشانده گرفته شده باشد. اين جوشانده يا شربت را چند روز پياپي، هر روز دو يا سه بار به مريض مي‌دهند. اين جوشانده بيش از آنچه در مداوا سودمند افتد اثر كمّي دارد يعني چون معده گنجايش آن همه را ندارد يا بيمار قي مي‌كند، يا شكمش چنان تنگ مي‌گيرد كه مي‌خواهد بتركد.
پزشكان ايراني چنان حاذقند كه تب بيمار را در مدتي كوتاه مي‌برند، و مي‌توان آنان را همطراز اسكولاپ (Esculape( شمرد. اما اين واقعيت در ميان است كه وقتي بيماران به دستور اين پزشكان دوا مي‌خورند، و بهبود مي‌يابند، دستگاه گوارششان مختل مي‌گردد، در كشاله‌هاي ران و برخي ديگر از جاهاي بدنشان دملها و غده‌هايي در وجود مي‌آيد، و بسا ممكن است به بيماري دير درمان استسقاء گرفتار شوند، و اگر بيمار پا به مرحله پيري نهاده باشد تاب نمي‌آورد و مي‌ميرد. جواناني كه از مرگ مي‌رهند نيز بايد چند ماه به تقويت خود بكوشند تا قلبشان نيرو و سلامت از دست رفته را باز يابد؛ و من جوانان بسياري ديده‌ام كه چند سال همچنان به درمان كردن
ص: 1133
دردي كه بر اثر مداواي بيماري قبل در ساق پاشان افتاده بود اشتغال داشتند.
ايرانيان براي بريده شدن تب بيماران خود عصاره و فشرده تخم بعضي گياهان طبي را كه به هم آميخته‌اند همراه با غذا به آنان مي‌خورانند؛ همچنين اگر لازم بدانند براي پاك كردن معده بيمار از فضولات، معجون يا حب و گرد به او مي‌دهند، اما تا بتوانند از خوراندن سقمونيا و ريوند و سنا و فلوس به مريض خودداري مي‌كنند، و اگر حال او به بهبود نگرايد پادزهر و جوشانده چوب چيني به وي مي‌خورانند، و اين در نظرشان كارگرترين دواهاست كه مي‌تواند در بهبود بيمار، و بازگرداندن قواي از دست رفته‌اش مؤثر باشد. استعمال اين دواها در سراسر مشرق زمين مخصوصا در ايران زمين بسيار معمول است و در اين كشور به ويژه جوشانده چوب چيني را با عرق مي‌آميزند و آن را در معرض حرارت آفتاب قرار مي‌دهند تا خوب پرورده شود. امّا غالبا مقدار دو ليور آن را در آب مي‌ريزند و روي شعله آتش مي‌گذارند تا خوب دم بكشد، و پس از آن در مدت هشت روز مصرف مي‌كنند.
پيش از اين اشاره كردم كه سيفليس بيماري همگاني ايرانيان است، و اكنون بر آنچه گفته‌ام مي‌افزايم كه هيچيك از مبتلايان به اين بيماري به درمان خود نمي‌كوشد و تا پايان عمر آن را تحمل مي‌كند. در اروپا آنان كه بدين مرض جانگزاي گرفتار مي‌آيند به سبب سردي و رطوبت هوا رنج بسيار مي‌كشند، اما در ايران چون هوا خشك و پاكيزه است مبتلايان تحمل مي‌كنند زيرا بيماري نه درد شديد دارد و نه بدنشان را مي‌سايد. افزون بر اين چون غالبا تن خود را به آب حمام مي‌شويند مرض مجال ريشه دواندن در بدن نمي‌يابد، و خشكي هوا نيز مانع ظهور قرحه و بثورات مي‌گردد. اما اگر بيماري به استخوان برسد، و در آن رخنه كند دردآور و رنجه آفرين است.
ايرانيان در درمان كردن بعضي از بيماريها روش بادكش كردن و داغ كردن را زياد معمول مي‌دارند و آن را آخرين علاج قولنج و برخي دردهاي ديگر مي‌دانند و كمتر مردي در ايران ديده مي‌شود كه نشان داغ شدگي در بازو يا پهلو يا زير زانو يا بر گردن نداشته باشد. بعضي چهارپايان را نيز به همين شيوه داغ مي‌كنند.
اين نيز گفتني است يكي از داروهايي كه ايرانيان براي درمان پيچش شكم و قولنج به كار مي‌برند گوشت اسب است؛ و معمول‌ترين درمان براي رفع اسهال خوردن كته- برنج پخته شده در آب و بدون روغن- مخلوط با ماست مي‌باشد. همچنين
ص: 1134
به اعتقاد ايرانيان مؤثرترين دارو براي علاج كردن بواسير روغن نفت است. اگر بيماري به بيرون تجاوز كرده باشد آن را به روغن نفت مي‌اندايند، و اگر در موضع باشد پنبه‌اي به روغن نفت آغشته مي‌كنند و در آن قرار مي‌دهند.
مردان و زنان ايران هر روز صبح با ميله‌اي باريك و صاف و ظريف به چشمان و ابروان خود سرمه مي‌كشند، و بر اين باورند كه سرمه بر بينايي چشم مي‌افزايد. اما زنان همه بدين اميد و هوس سرمه مي‌كشند كه جاذبه‌شان بيشتر شود و زيباتر و دلرباتر جلوه نمايند.
مشت و مال يكي ديگر از تدابير درماني دردمندان است. توضيح اين كه اگر كسي در خود احساس خستگي و ملال و فرسودگي كند به پشت مي‌خوابد آن گاه دلاك يا خدمتگرش روي شكمش مي‌نشيند و اعضايش را يكي پس از ديگري مي‌كوبد، از آن پس روغن گردو به تنش مي‌مالد و مدت زيادي تنش را مالش مي‌دهد تا اعصاب و عضلاتش نرم و ملايم شود. رسم مردم ايران نيست كه به بيماران خود شير بخورانند اما به كساني كه به بيماري استسقاء گرفتار شده باشند شير مي‌دهند.
پزشكان ايراني به بيماران خود مؤكدا توصيه و سفارش مي‌كنند اولا تا بهبود كامل نيافته‌اند هرگز لباس زير و روي خود را عوض نكنند، و گر چه بر اثر گرمي هوا تن و لباسشان بدبو شود. ثانيا در نخستين روزهاي بيماري جز برنج پخته شده با آب بدون روغن نبايد چيزي بخورند، اما وقتي بيماريشان سبك شد مي‌توانند به كته مقدار كمي روغن بادام بيفزايند.
وقتي حال بيمار كاملا رو به بهبود نهاد جوجه و سبزي آميخته به فلفل و دارچين به كته او اضافه مي‌كنند اما نبايد نجويده ببلعد. در سواحل خليج فارس آيين تيمارداري و مواظبت از بيماران بدين گونه است كه ليمو و نارنج زياد به بيمار مي‌خورانند، و هر قدر دلش بخواهد هندوانه و خربزه در دسترسش قرار مي‌دهند.
ايرانيان معتقدند كه نارنج دافع سرما و خاموش كننده آتش خشم و غضب است و صفرا و خشم مترادفند، و نيز بيماران را از خوردن مربا منع نمي‌كنند.
مردم ايران بر اين اعتقادند همچنان كه شستشوي تن با آب حمام چرك بدن را مي‌زدايد در درمان كردن برخي از بيماريها اثر بسيار دارد. گفتني است كه ايرانيان بر اطلاق بيش از ديگر مردمان كشورهاي مشرق زمين از آب حمام استفاده مي‌كنند. اما ساكنان مناطق شمالي و مغرب چون در محلهاي نسبة سردتر زندگي مي‌كنند از اين رو
ص: 1135
كه نياز زياد به رفتن حمام ندارند كمتر بدان جا مي‌روند، و مردمان مناطق شرق و جنوب نيز غالبا در رودخانه‌ها و بركه‌ها و غديرهاي نزديك خود تنشان را مي‌شويند.
سه عامل: به جا آوردن احكام مذهبي، حفظ تندرستي، و رعايت پاكيزگي محرك ايرانيان به استفاده كردن از حمام مي‌باشد. اسلام به مسلمانان توصيه كرده است كه همواره تن خود را از پليدي بزدايند، و چون همبستري و نزديكي با زن خود نوعي آلودگي است به اطاعت از احكام ديني، پس از همخوابگي با زن به حمام مي‌روند، و گاه بعضي از افراد خرافي و موهوم پرست روزي بيش از يك بار به حمام روي مي‌آورند. از روي ديگر چون از مسامات بسيار ريز پوست بدن همواره عرق و ديگر مواد زائد دفع مي‌گردد زدودن آن براي حفظ تندرستي دربايست است، و اگر آدمي مدتي دراز از رفتن به حمام بازماند مسامات پوست مسدود، و راه تعرق بسته مي‌شود و آن گاه بدن سخت به خارش مي‌افتد و سپس عوارض ديگري در تن پديد مي‌آيد كه بي‌حسي دست و پا نشانه آن تواند بود. اما اگر بدن شسته و پاكيزه بماند هرگز اين عوارض آزار دهنده روي نمي‌نمايد.
اين نكته نيز بديهي است كه در نقاط گرم تعرّق سريع‌تر و بيشتر از جاهاي سرد صورت مي‌پذيرد، بنابراين شستشوي بدن در فواصل كوتاه‌تري بايد انجام يابد.
گرمابه‌هاي ايران عموما از سه اتاق بزرگ يا سه محوطه كه همه جوانب آن با ديوار مسدود شده تشكيل شده است. نور از راه شيشه‌هاي دايره شكلي كه بالاي سقف تعبيه شده به درون مي‌تابد و آن را روشن مي‌كند. دور محوطه اول كه از دو محوطه ديگر بزرگ‌تر است صفه‌هاي چوبين جاي دارد كه مشتريان لباسهاي خود را پس از جدا كردن از تن روي آنها مي‌گذارند. محوطه دوم كه معمولا چهار گوشه است شش تا هشت پا قطر دارد. در ميانش حفره‌ايست حوض مانند به وسعت سه يا چهار پاي مربع كه كف آن با صفحه‌اي از چدن پوشيده و ثابت و محكم شده است.
آب گرمابه را با سوزاندن خار و خس و تپاله و برگهاي خشك درختان در زير همين صفحه، گرم مي‌كنند. اين كار از بيرون گرمابه انجام مي‌گيرد. چون در ايران هيزم زياد نيست گرم كردن گرمابه‌ها با هيزم ممنوع است و اگر چنين منعي نيز در ميان نبود چون هيزم در اين كشور گران است، هيچ گرمابه‌داري براي گرم كردن حمام خود از هيمه استفاده نمي‌كرد. افزون بر اين چون گلخن بايد ساعتها تافته باشد آتش تپاله دوام بيشتر دارد.
ص: 1136
سومين قسمت جايگاه شستشوست. هر روز سحرگهان يكي از كارگران بالاي گرمابه مي‌رود در بوق مي‌دمد و بدين گونه به مردمان محلت آواز مي‌دهد كه در گرمابه گشوده شده و براي پذيرايي مشتريان آماده است.
هر كس به حمام مي‌آيد در محوطه اول لباسهايش را از تن بيرون مي‌آورد، و پس از اين كه لنگش را به خود راست كرد وارد گرمخانه مي‌شود. لنگ از كمر تا زانو را مي‌پوشاند. چند دقيقه پس از ورود مشتري به گرمخانه، دلاك براي شستن وي حضور مي‌يابد. نخست مقداري آب بر سر و تنش مي‌ريزد، سپس با كيسه‌اي زبر و خشن چنان به قوت سر تا پايش را مالش مي‌دهد كه كساني كه بدين كار عادت ندارند چنين مي‌پندارند كه پوست بدنشان به زودي از تنشان جدا مي‌شود. ايرانيان اين عمل را تيمار كردن مي‌نامند كه در زبان فرانسوي مترادف با قشو كردن است. سپس اگر مشتري بخواهد دلّاك صورتش را مي‌تراشد و ناخنهاي دست و پايش را مي‌گيرد. آن گاه اگر مايل باشد خود با نوره يا واجبي موهاي زائد اندامش را مي‌سترد، و وقتي از اين كار فراغت يافت روي كف گرمخانه دراز مي‌كشد. در اين هنگام دلاك به كيسه كشيدن و مالش دادن سراسر اندام او مي‌پردازد و قريب يك ربع ساعت با قوت به اين كار مداومت مي‌دهد. سپس مشتري وارد خزانه مي‌شود و پس از شستشوي كامل بيرون مي‌آيد، قطيفه‌اش را به خود مي‌پيچد، و براي پوشيدن لباس به محوطه اول باز مي‌گردد.
گرمابه‌ها از صبح تا چهار ساعت بعد از ظهر مخصوص پذيرايي مردان است، و از آن ساعت به بعد تا نيمه شب به زنان اختصاص مي‌يابد. و آن گاه كه حمام از مردان خالي مي‌شود، دلّاكان مرد مي‌روند، و كارگران زن جاي آنان را مي‌گيرند. هر يك از مشتريان زن بايد لباس و وسايل شستشوي خود را به حمام ببرد. زنان جاه‌مندان و روي شناس با دو يا سه خدمتگر به گرمابه مي‌روند. يكي از آنان براي شستشوي مخدوم خود وارد گرمخانه مي‌شود، و ديگري جامه‌هاي وي را نگهداري مي‌كند هر چند كم اتفاق مي‌افتد لباس كسي را در حمام بدزدند. اگر اتفاقا كسي لنگ و قطيفه با خود به حمام نبرد گرمابه‌دار به او مي‌دهد. زنان با تجمل زياد به حمام مي‌روند، و هميشه وسايل كامل آرايش و عطر همراه خود مي‌برند. تركيب نوره با آنچه ما براي ازاله موهاي زائد به كار مي‌بريم يكسان است و مركب از آهك و زرنيخ مي‌باشد. پس از آن كه موها سترده شد بي‌درنگ بايد جاي آن را با آب سرد شست، زيرا واجبي اگر مدتي بيش از آنچه بايد، بماند پوست را مي‌برد و موجب بيماري گال مي‌شود كه درمانش
ص: 1137
دو ماه مدت مي‌گيرد.
در خزانه يا جايگاه شستشو كه قلّتين ناميده مي‌شود در زمان واحد ده تن به راحتي مي‌توانند در آن به شستشوي بدن خود بپردازند. اما روي آبش چندان كثيف است كه كساني كه اول بدان نزديك مي‌شوند قشر نسبة ضخيمي از چربي شبيه كف صابون روي آن مي‌بينند كه نفرت‌آور است. اما ايرانيان به ديدن آن عادت دارند، وقتي بنا به دستور احكام شرعي بامدادان براي غسل كردن به حمام مي‌روند و وارد قلّتين مي‌شوند پيش از آن كه سر خود را در آب فرو برند آن پرده ضخيم چربي را كه همه چرك و كثافت است با دست به يكسو مي‌زنند، و از آن پس غسل مي‌كنند.
چون مبتلايان به انواع بيماري‌هاي ساري از جمله كساني كه گرفتار امراض مقاربتي هستند بي‌هيچ مانع و رادع وارد قلتين مي‌شوند و مانند افراد سالم آزادانه تن خود را مي‌شويند بسا اتفاق مي‌افتد كه اشخاص تندرست به بيماري‌هاي توانفرسا گرفتار مي‌شوند، و بسياري از جوانان مهذب بي‌آن كه با زنان روسپي و مبتلا به بيماريهاي مقاربتي همبستري كرده باشند به جرم درآمدن به اين گرمابه‌ها بدين امراض خطرمند گرفتار آمده‌اند.
دولتمندان و جاهمندان در خانه‌هاي خود گرمابه اختصاصي دارند و افرادي كه در طبقه فروتر جا دارند غالبا گرمابه‌اي در جوارشان هست و هر وقت بخواهند به طور خصوصي از آن استفاده مي‌كنند.
داشتن حمام خصوصي در خانه مشكلات زياد به همراه دارد زيرا گرم نگاهداشتن آن به طور مداوم از نظر بهداشت دشواريها در وجود مي‌آورد، و آنان كه در همسايگيشان گرمابه هست هر وقت بخواهند به شرط اين كه صاحب حمام آن را گرم نگهدارد اجاره مي‌كنند، و براي تافتن گلخن آن اجازه مي‌دهند گرمابه‌دار از وجود پهن اصطبل و علفهاي خشك شده باغچه خانه‌شان استفاده كند.
پيش از اين كه اين بحث را به پايان برم بايد به دانش شيمي اشاره كنم.
ايرانيان اين علم را سيميا و كيميا مي‌نامند. گر چه اين دو كلمه هر يك معني جداگانه دارد، اما ايرانيان از هر دو مفهوم شيمي اراده مي‌كنند و هر عملي را كه وسيله آتش روي رستنيها، جانوران، روي فلزات و كانيها انجام پذيرد به اين نام مي‌خوانند، و من پس از بررسي دريافته‌ام كه ايرانيان از كلمه سيميا معني ديگري استنباط مي‌كنند كه مربوط به پيشگويي است؛ همچنين از كيميا عملي خيالي و
ص: 1138
افسانه‌اي اراده مي‌نمايند كه طبق آن خاك را به تردستي براي اجراي بعضي مقاصد جادويي آماده مي‌كنند. آنان بر اين باورند مبتكر اين علم كره (Coree( بوده، و او خود مقدمات آن را از موسي آموخته است.
بنابراين اصول قديم شيمي به دو شاخه جدا از هم تقسيم مي‌شود. يك شاخه آن براي تأمين سلامت و مداواي امراض جسماني مورد استفاده قرار مي‌گيرد و شاخه ديگر منحصرا در امر جستجوي كيمياست. در مورد اول ايرانيان با دواهاي شيميايي كمترين آشنايي ندارند، و داروهاي بومي و محلي خود را نيز هرگز به صورت گرد و حب مصرف نمي‌كنند، و اگر موردي پيش آيد كه از مقدار جوشانده‌هايي كه در معالجات خود به كار مي‌برند، و اندازه آن از گنجايش يك قدح بيشتر است سخن به ميان آوريم و پيشنهاد كنيم آنان نيز دارو را به روش ما مصرف كنند، در جواب مي‌گويند: اقليم ما با سرزمين شما تفاوت دارد و مردم هر كشور بايد به مقتضاي آب و هواي مملكت خود و رسوم و آداب و عادات خويش عمل كند.
اما درباره شاخه ديگر علم شيمي معلومات و اطلاعات آنان كمتر از ما نيست و در كسب دانش بيشتر در اين زمينه علاقه‌مندي بسيار نشان مي‌دهند، اما همان سان كه ما در اين پژوهشها دارايي خويش را بيهوده از دست داده‌ايم، آنان نيز وقت و ثروت خود را رايگان به هدر داده‌اند، و موفقيتشان بيش از ما نبوده است.
ص: 1139

فصل شانزدهم نقاشي‌

پيش از اين در مجلدات قبل درباره نقاشي ايرانيان اشارتي كرده‌ام و اكنون واجب مي‌دانم بر آنچه گفته‌ام بيفزايم كه اصولا ايرانيان در هنرها و صنايعي كه جنبه فكري و فنّي و مكانيكي دارند، ترقي شايان نيافته‌اند و آنچه دارند در مقايسه با هنرهاي فني اروپاييان، ناپخته، كمال نيافته و خشن است. علل آن را در فصل مربوط به طبايع و خلقيات ايرانيان بيان داشته‌ام و گفته‌ام كه آنان از ابتكار و ترسيم هر طرح ناتوانند و از فن و مزاياي مناظر و مرايا حتي كمترين آگاهي ندارند. گر چه چند تن از دانشمندان ايران از جمله ابن هيثم درباره اين هنرها آثار ارزشمندي از خود به يادگار گذاشته‌اند، و من مختصر كتاب ابن هيثم را به زبان فارسي ديده‌ام، اما چه سود، از آن كه هيچ كس به اين كتاب ارجمند و كتب مشابه آن نمي‌پردازد، و اعتنا به آنها ندارد.
ايرانيان چنان كه آثار كهنشان بيانگر اين واقعيت است در دوران باستان در هنر نقاشي و طرحريزي و نقشه پردازي و مناظر و مرايا سرآمد هنرمندان جهان بوده‌اند، و سبب اصلي بيزارجويي ايشان از اين هنرهاي ظريف از ده قرن پيش، دين آنان مي‌باشد. زيرا دين اسلام مجسمه‌سازي و صورتگري از روي آدميان را حرام شمرده است. برخي از عالمان دين پا را از اين نيز فراتر نهاده، بر اطلاق نقاشي صورت هر جانوري را حرام دانسته‌اند. در نتيجه در اين روزگاران ايرانيان نه به مجسمه سازي مي‌پردازند، نه به صورتگري و ريخته‌گري، و اگر برخي نقاشان دست به قلم مي‌برند آثارشان همه ساده است، صورتهايي كه مي‌كشند همه نيم رخ و شبيه هم است؛ نه ترسيم تمام رخ مي‌توانند، نه سايه زدن مي‌دانند، و نه مي‌توانند روح و حالت جالبي
ص: 1140
به هنر خود بدهند. كارشان همه ناقص و پيش پا افتاده است حتي صورتگري پرندگان و جانوران را به درستي و دلپذيري نمي‌توانند. نقاشيهاي برهنه‌شان چندان بچگانه و نازيباست كه بيننده از ديدنشان دلگير مي‌گردد، اما در عوض در كار نقشه اندازي و طرح پردازي گل و شاخه و برگ و امثال آن مهارت بسيار دارند، و در هنر رنگ‌آميزي از ما پيش‌اند. صورتگران ايراني يا به طور كلي از رنگهاي روغني استفاده نمي‌كنند، يا كم به كار مي‌برند. نقاشيهاي بيشتر صورتگران ايراني به صورت مينياتور است. اين نقاشي‌ها را كه به كمال زيبايي و دلپسندي است، روي صفحاتي از مقواي سخت سفيد و صيقلي و ظريف كه نازك‌تر و صاف‌تر از مقواهاي اروپاست، با مهارت تمام مي‌كشند. قلم موهاي مينياتورسازان ايران بسيار نازك و ظريف است و نقشهاي بديعي كه مي‌آفرينند همه با روح و درخشان و ديده‌نواز است. درخشندگي و جلا و جلوه و تابناكي رنگهاي نقاشيهاي صورتگران ايران مديون روشني و خشكي هواي كشورشان مي‌باشد. هواي خوب اين سرزمين موجب ثبات رنگها و دوام درخشش آنهاست، و حال آن كه هواي مرطوب اروپا تابناكي و جلاي نقاشي‌ها را زايل، و رنگ آنها را پخش مي‌كند. به سخن ديگر بر روي رنگهاي نقاشي كه در اول درخشش و تابش خيره كننده دارد نوعي تيرگي و غبار مي‌آورد.
اين نكته نيز گفتني است رنگهايي كه نقاشان ايراني به كار مي‌برند بسي خوب‌تر، كامل‌تر با طراوت‌تر و درخشان‌تر از رنگهاي ما اروپاييان است، و ما از داشتن موادي كه آنان در ساختن رنگ از آنها استفاده مي‌كنند محروميم. همين سنگ لاجورد و روغن جلاي به اين خوبي كه استادان صورتگر ما همزمان مزايايش را مي‌ستايند و از امتزاج سندروس و روغن كتان ساخته مي‌شود در دسترس ما نيست. اين ماده را كه حالت خميري دارد هنگام به كار بردن، در نفت، و اگر نباشد در الكل حل و روان مي‌كنند.
پس از اين توضيحات بايد بگويم كه ايرانيان به راستي در هنر نقشه اندازيها و طرحريزيهاي گل و بوته و شاخه و برگ چه بر روي مقوا، و چه بر گچ، و ظروف مينايي سفالين اعجاز مي‌كنند، و در اين فن از اروپاييان بسي جلوترند.
ص: 1141

شرح سازمان سياسي و نظامي و كشوري ايران‌